گرگ و میش (روایت تنهایی یک کارتن خواب) قسمت دوم قصه سید مصطفی

وقتی که هوا گرگ و میشه، دلبستگی‌ها و دلتنگی‌های آدم هم هی محو می‌شن و هی دوباره به چشم میان. انگار که تو یه آسمون مه‌آلود ستاره بشن و بهش چشمک بزنن. دلتنگی برای چی؟ مثلا برای یه آغوش که نمی‌دونه کجا و کی تو این ظلمات رهاش کرده و چطوری باید بهش برسه. آغوشی که می‌تونه دلش رو گرم کنه به شروع دوباره. پشتش باشه برای آغاز. با محبت بی‌قضاوت و بی‌منت، هلش بده از تاریکی به روشنا. آغوشی که می‌تونه آغوش نور باشه. یادمون نره مهر رو اگه دریغ نکنیم می‌تونه خیلی از تنهامونده‌هارو دعوت کنه به اومدن و موندن توی روشنایی.

جهت مشاهده ویدیو در آپارات روی لینک کلیک نمائید.

, , , , , , , , , ,

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبدخرید